محل تبلیغات شما





آزادی مشروط به قلم بهار شایگان فرد

 

منتقد معصومه مولایاری استاد انجمن کافه تک رمان و منتقد انجمن ناول کافه

استاد کتابخانه‌ی منطقه 

دوستان برای دانلود رمان روی نام رمان کلیک کنید . 

به نام خداوند کتاب و قلم
نقد رمان آزادی مشروط
در نقد رمان اولین و مهمترین بخش برای منتقد نام رمان، خلاصه، و شروع رمان می باشد. 
زیرا این سه عنصر به خواننده این امکان را می دهد تا ترغیب شود به خواندن و یا خرید رمان.
 نویسنده ی رمان آزادی مشروط نام بسیار  هوشمندانه ای را برای روایت داستانش انتخاب کرده و موجب آن می شود که مخاطب ترغیب به به خواندن آن کند؛ در نگاه اول به ذهن خواننده مسائل ی خطور می کند. ولی با خواندن کمی از آن فضا و ایده ی نویسنده  خواننده را روشن می سازد که داستان کلیشه ای نیست و محتویات رمان با نامش سازگاری دارد.
در خلاصه باید از زیاده گویی و چرت گویی و افسانه گویی پرهیز کرد و خلاصه این رمان به خوبی ارائه داده شده است.
همه چیز از یک تصادف آغاز شده بود و همسر زینب شخصیت اصلی داستان فوت شده و زمزمه ی وصلت با برادر مرحوم شوهرش شنیده می شود‌.

****

شروع رمان  بسیار خوب و معمایی و مهیج بود. فضاسازی در اوایل رمان و مجهول بودن داستان می تواند خواننده را کنجکاو کند و در این صورت کشش برای ادامه ی خواندن داستان اتفاق می افتد. 
نکته‌ی مثبتی که در این نوشته وجود دارد نثر ادبی آن است ولی در اوایل داستان می شود گفت چند صفحه ابتدایی داستان بیش از اندازه پرداخته شده و خواننده را کمی گنگ و خسته می کند اما با گذشت چند صفحه به حالت خنثی در  می آید و تعادل برقرار می شود.
در چند صفحه ی اول این رمان به خوبی نمایان هست که تفکیک دیالوگ و مونولوگ بسیار به درستی انجام شده و این باعث می شود که خواننده ارتباط بیشتری با توصیفات ظاهری و حرکات شخصیت ها برقرار کند. آنجا که می گوید
با نگاهی خالی از احساس  روی سنگ قبر مشکین نشسته بود. دستی روی شانه اش نشست ولی برنگشت در این جا توصیف حرکات اتفاق افتاده است.
و در آنجا که رضا زینب را به طرف خود چرخاند
و دستانش را در اطراف کمر ظریف زینب حلقه کرد.  توصیف ظاهری هیکل زینب را کرده است.

 

***

از نکات مهمی که در نقد و نوشتن قلم قوی بسیار مهم است پردازش به شخصیت هاست . این شخصیت ها هستند که برای مخاطب خاطره سازی می کنند و به آن حس تنفر، محبت، و عشق را انتقال می دهند. و هرکسی باید برای نوشته اش یک قهرمان داشته باشد. 
شخصیت زینب که به طور غیر مستقیم روایت شده بیشتر از طریق دیالوگ ها که بهترین روش شخصیت پردازی هست انجام شده و شخصیت آن از اول تا آخر داستان هماهنگ پیش رفته. دختری ستم دیده ی عاشق و متعصب به همسر مرحومش 
که رسم و رسومات خانوادگی باعث رنجش بسیار او شده هست. و او حتی از برادر خود نا امید بوده ولی همسر زنی بود که به آن بهای انسان بودن و انسانیت را داده بود. شخصیت های اصلی دیگر برادرش رضا بود که تا آخر داستان روی عقاید خود پایبند بود. و بقیه شخصیت های فرعی همگی به نوعی غیر مستقیم  و به خوبی داخل داستان گنجانده شده بودند.
فضاسازی در این داستان از نظر محیطی بسیار و بسیار با دقت خوب انجام شده بود از اول داستان که در بیمارستان بود و در اواسط داستان که زینب  به بهانه ی سبزی خریدن به بیرون رفت تا دوستش را ملاقات کند و در اواخر داستان که پیرمردی که در اصفهان زینب را دید. 
و همچنان فضاسازی از لحاظ حواس پنج گانه هم حدودا رعایت شده بود آنجا که زینب طعم تلخ زندگی را می چشید و صدای محمد در گوشش اکو می شد  و با سیلی که به صورتش خورد درد را به خوبی نشان داد .

***

حس آمیزی در اکثر صفحات به چشم می خورد .
باز هم نگاهش مهمان سنگ شد، آهی کشید و با بغض زمزمه کرد.
با صدای بلندی خندید و دستی به موهای نسبتا بلندش کشید.
نقاط ضعف این رمان:
از نظر علائم نگارشی و املایی صحیح کلمات تا حدودی ضعف دیده می شد.
وجود حمید در بیمارستان خوب نبود چون خانواده ای که به شوهر مرحوم پیشوند و پسوند اضافه می کنند . حضور برادر شوهر نامحرم  آن ها درست نبود مگر اینکه اول داستان مشخص می شد که این ها مثلا حمید و رضا دوستان صمیمی هم هستند و از کودکی با همند و یا پسر عمو.
شاید خانم گفتن رضا را بشود درک کرد اما اینکه میگه یکم بخورید کمی بیش از حد اغراق شده در قدیمی بودن و مذهبی بودن. 
از قدیمی بودن فقط پیکان نوشته شده بود . در صورتی که می توانستید از ظاهر افراد یا صدای رادیو مشخص می کردید. من اصلا چیزی به اسم زمان گذشته درک نکردم چون الان هم هستند کسانی که پیکان دارند.
زمانی که راجع به پدر سنگدلش و محاسنی که پوشاننده ی ظاهرش بود را نوشته و یقین آورده که حقیقت را پنهان کرده اند پس چرا باید برای همین پدر ناراستی پسرش مهم باشد و او را طرد کند.

***

بیشترین چیزی که از این داستان لذت بردم و برایم جذابش کرد ظاهر شدن آن شخصی که به حنا دستور جاسوسی را داد. 
یعنی در قسمت سقوط و خسته کننده داستان آن را به خوبی بالا کشید و اوج داد. 
این داستان روایت دختری بود که با فضاسازی و انتخاب راوی اول شخص بسیار توانست قهرمان این داستان شود چرا که نویسنده علاوه بر راوی دانای کل حس دختر را به خوبی می توانست دریافت کند و خودش را جای او بگذارد‌.
درست است که نهایت ۸۰ صفحه بود اما حرف های بسیاری برای جامعه ی اجتماعی داشت. 
و اینکه در آنجا که آن مرد گفت:
ناموس در مقابل ناموس 
باز هم قربانی شدن یک زن توسط کسانی که به ظاهرا خود را به رسومات متعهد نشان می دهند اما در حالی که پشت پرده بویی از این تعهد و انسانیت نبرده اند را به تصویر کشیده بود.
من از این داستان لذت بردم . ایده و روایت زیبای این داستان می تواند پوششی برای معایبش باشد.

با امید موفقیت های بیشتر برای این نویسنده ی عزیز

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حرفهایی هست برای گفتن...